سلام خدمت دوستان گرامی
1- از این که تو این چند وقت اذیت شدید ببخشید از این به بعد سعی میکنم زود تر از 4روز آپ نکنم چون می ترسم کیفیت بره پایین اون وقته که.....
2- اگه خدا بخواهد دارم میرم مشهد دعا کنید که بتونم خودم رو یه خورده تکون بدم و....... هر کی هم می خواد دعاش کنم تو نظرات اسمشو بده یا یه نشونی بده لا اقل
3- از این به بعد انشاء الله مطالب متنوع می شن مطالب سیاسی و اجتماعی و حتی داستان .....منتظر باشید تا زیر پاتون علف سبز شه
4- دیشب داشتم یه کتاب می خوندم کتاب شعری بود البته مجموعه شعر رسیدم به یه شعر از اقبال لاهوری دیدم قشنگه گفتم شما هم ببینید البته مثنوی بود من حال نداشتم کامل بنویسم فقط بدونید آخرش می رسه به امام حسین(ع).
هر که پیمان با هو الموجود بست گردنش از بند هر معبود رست
مومن از عشق است عشق از مومن است عشق را نا ممکن ما ممکن است
عقل سفاک است و او سفاک تر پاک تر چالاک تر بی باک تر
(من مصرع اول رو نفهمیدم هر کی فهمید بگه)
عشق صید از زور بازو افکند عقل مکار است و دامی می زند
عقل را سرمایه از بیم و شک است عشق را عزم و یقین لاینفک است
آن کند تعمیر تا ویران کند این کند ویران که آبادان کند
عقل چون باد است ارزان در جهان عشق کمیاب و بهای او گران
عقل محکم از اساس چون و چند عشق عریان از لباس چون وچند
عقل گوید که خود را پیش کن عشق گوید امتحان از خویش کن
عقل با غیر آشنا از اکتساب عشق از فضل است و با خود در حساب
عقل گوید شاد شو آباد شو عشق گوید بنده شو آزاد شو
|